Description
... براي اينكه به ستوه اومدهم. براي اينكه از دستهايي كه فقط به درد خودم ميخوره، خسته شدهم. براي اينكه من تحقير شدهم. براي اينكه وقتي ميبينم گندم جوونه ميزنه، چشمه بيوقفه آب ميده، گوسفندها هزار تا هزار بره به دنيا ميآرن، سگها... وقتي اينا رو ميبينم، حس ميكنم كه من تحقير شدهم. طبيعت تمام زادههاي خودشو به رخ من ميكشه و من به جاي دهن گرم پسرم، روي سينههام زخم نيشتر حس ميكنم. (از متن كتاب)
0 نظر