یه آقایی اینجا زندگی میکنه. امروز تولدشه، و اتفاقاً یادش هم نیست. بااینحساب، وظیفهی ماست که یادش بیاریم. ما براش جشن تولد میگیریم... مردم وقتی من رو میبینن، یهجور دیگه برداشت میکنن. میدونی، قیافهم غلطاندازه. بهنظر خودم درسته که تغییر کردهم، ولی هنوز همون آدمیام که همیشه بودهم. منظورم اینه که، وقتی من رو میبینی، فکر نمیکنی، جدی میگم... یعنی، واقعاً از اونجور آدمایی نیستم که... که دردسر درست میکنن؛ بهنظر اینجور آدمی میآم؟ (از متن کتاب)
0 از 5