هیلدا حکایت تناقضات دنیای امروز است که در زیر نقاب آزادی و مساوات به خلقِ پدیدة تلخی چون بردهداری مدرن منتهی میشود. خانم لومرشان، زنی از طبقة مرفه و بهظاهر خیرخواه، قصد دارد برای رسیدگی به امور خانه و سه فرزند خردسالش خدمتکاری استخدام کند. او یقین دارد تنها هیلدا شایستة چنین جایگاه و مسئولیتیýست. بنابراین خود را سزاوار میبیند که به منظور تربیت و ارتقای ظاهر و رفتار هیلدا کنترل تمام امور زندگی او را به دست گیرد. حکایتی پرتکرار که پیچیده نیست، اما نوآوری آن در سبک روایت و در قالب تکگویی انحصارطلبانة خانم لومرشان قابل توجه است، گفتمانی بیوقفه که مانند سیلابی بیامان بر تمامی صفحات کتاب جاریست و خواننده را در التهاب و انتظارِ سرانجامِ این ماجرا قرار میدهد.
0 از 5