ادی، سرباز کهنهکاری است که احساس میکند در زندگی بیمعنایش، شامل نگهداری از دستگاههای یک شهربازی، به دام افتاده است. در طول سالها، شهربازی عوض شده و ادی هم همینطور از جوانی خوشبین و امیدوار ، به پیرمردی تلخ و دل خسته مبدل میشود. زندگیاش سرشار از یکنواختی، تنهایی و پشیمانی است.
0 از 5