جستجوهای پرطرفدار
یالوم
اروین یالوم
شاهنامه
وقتی نیچه گریست
شرح شوق
روی صندلی باغ ایستاده بود، دودل، لرزان، وحشتزده از فکر دردی جسمانی که قرار بود حس کند ــ مخصوصاً خفگی تدریجی ــ و از تقلایی که بدن آویزانش در فضای خالی بدون شک برضد خفگی انجام میداد، و خودش را مضحک احساس میکرد. رویهمرفته چهچیزی مانع از زندگیکردن او میشد؟ خورشید همچنان میدرخشید، باران همچنان میبارید و، صبحهای بازار، میدان پر از صدا و بو میشد. بازهم میتوانست تنها در آشپزخانه با گوشکردن به آواز پرندگان برای خودش قهوه درست کند.
0 از 5