ژان پل سارتر با روی صحنه آمدن نمایشنامههایش به مردم معمولی و عامی نزدیکتر شد. البته نه اینکه افکار او در آثار نمایشیاش از مقالات و نوشتههای فلسفیاش بهتر فهمیده میشدند، بلکه با آثار نمایشی ژان پل سارتر که تمامی تمها و دغدغههای نویسنده را در بر دارد راحتتر میتوان ارتباط برقرار کرد. او بر این باور است که در برابر آثار نمایشی متداول (مصیبتنامهها و ملودرامهای روانشناختی) تنها تئاتر او با عنوان «تئاتر موقعیتها» پذیرفتنی است: درگیری وجدان آدمی در موقعیتهای پیشآمده. در مردگان بیکفن و دفن، برای اولینبار، مقاومتِ دلخراشِ جسم بشر در برابر درد با وحشیانهترین اِعمال شکنجه به نمایش گذاشته میشود. دو گروه رودرروی هم قرار میگیرند، شکنجهگر و شکنجهشده. چرا و تا کجا میتوان تحمل کرد؟ دلیل این اَعمال بیرحمانهýی شنیع دور از انسانیت چیست؟ شکنجهگر میخواهد شکنجهشده را تا سرحد مرگ و جنون از پای درآورد، نه برای بهدست آوردن اطلاعات لازم بلکه برای شکستن غرور آن زندانی متمرد پررو، تا به او ثابت کند که بزدل است و بیغیرت و اَعمال وحشیانهی غیر انسانی خود را توجیه کرده باشد. شکنجهشده نیز هر بار درد و مشقت را تا سرحد مرگ و جنون تحمل میکند تا به خود ثابت کرده باشد به آرمان و شرف انسانیاش وفادار است. در چنین بنبست احمقانهی خطرناکی دو راه بیشتر وجود ندارد: مرگ یا زندگی. ولی انسانها نباید برای هیچ و پوچ بمیرند، پس انتخاب زندگی است!
0 از 5