میان ادبیات و نمایش تفاوتهایی اساسی وجود دارد که نقد ادبی مرسوم بهخودیخود مجهز به آن نیست. زمانی که متون نمایشی بهعنوان ادبیات در نظر گرفته میشوند، احتمالاً با همان اصولی که در نقد شعر و رمان به کار میروند تحلیل میشوند. این رویکردْ مشروعیت مستقل تئاتر و درام را کمارزش میداند، چیزی که درحقیقت این کتاب بهصراحت برای به چالش کشیدن آن نگاشته شده است؛ بهعنوان مثال، خطاب مستقیم (یعنی گفتگو) در رمانها با مقادیر سخاوتمندانهای از روایت تکمیل میشود تا طرح و پلات، کاراکتر، ایده و احساساتی را که درغیراینصورت واضح و آشکار نیستند توضیح دهد. اما نمایشنامهنویس، برخلاف نویسندهی ادبی، نمیتواند برای ارائهی اطلاعات تکمیلی، اضافه کردن معانی یا شفافسازی ایدههای پیچیده، بدون ایجاد اختلال در روند روبهجلوی نمایشنامه، کنش صحنهای را قطع کند. چه باید کرد؟ این کتاب در پی ارائهی شیوهای فنی برای خوانش صحیح متون دراماتیک است که بهزیبایی از پس پاسخ دادن به این پرسش «چه باید کرد؟» بر میآید.
0 از 5