من فقط واسه آدمای کلهگنده میدوختم؛ پالتو، فراک، کت شلوار با جِلِذقه عین توی تابلو. نه گمون کنی رُز؛ یکیش همین آقای ملکوتی: ماشین میفرستاد درِ دکون با چه عزتی منو سوار میکردن و میبردنم خونه. همونجا اندازه میزدم و قیچی میذاشتم و یه تیکه میرفتم سایز، سایز خودش. بگی یه دَمِ قیچی کم و زیاد میشد، اصلاً! شگرد داشتم خوب کشکی نبود که. اونم شونههای لنگه به لنگة آقای ملکوتی که باید کلی اِپُلکاری میکردم و لایی میذاشتم تا شونههاش تراز شه و قوزش پیدا نباشه. بعدشم پروب و سر وعده تحویل میدادم چِکّه مث عروس. تازه خیال میکنی مزد میگرفتم که، نخیر! فقط ناز شست: سکههای طلا، ساعت آنتیک.
0 از 5