جانی مریمون دوازده ساله بود که خواهر دوقلویش ناپدید شد. حالا بعد از گذشت یک سال، همه فکر میکنند که دیگر مرده است. مادرش از هم فروپاشیده، پدرش رفته، و زندگی دیگر مثل قبل نخواهد بود، اما جانی یک نقشه، یک دوچرخه و یک هدف دارد. میخواهد خواهرش را پیدا کند، حتی اگر مجبور شود تک تک آدمهای خطرناک ناحیه را دنبال کند، یک مأموریت مرگ ـ یا ـ موفقیت که کارآگاه پلیس، کلاید هانت را به دردسر میاندازد. او هم بهدنبال خواهر جانی است و میداند که پروندهای مانند این به چه جای تاریکی میتواند ختم شود. اما حتی هانت هم نمیتواند تصور کند که جانی تا کجا پیش خواهد رفت تا واقعیت را بفهمد ـ یـا وقتی به آنجا برسد به چه چیزی دست خواهد یافت.
0 از 5