خوک

هکتور باربن وقتی چشمم رو باز می‌کنم... . می‌شینم لب تخت یه ساعت به اون ترک دیوار خیره می‌شم. تو این یه ساعت، سانچو، به هزارتا چیز فکر می‌کنم. یه روز می‌گم هکتور پاشو... پاشو خودت رو از همین‌ جا آویزون کن. روز بعد می‌گم، نه... این‌جوری نمی‌شه. یه جوری باید خودم رو بکشم که تو کل دهکده بپیچه. همه‌ش می‌گم کل آدم‌های دهکده... همه‌ی اون حروم‌زاده‌ها باید بفهمن که تو این هفت سال چه بلایی سرم آوردن... . بنزین برمی‌دارم تا خودم رو وسط میدون آتیش بزنم. یهو نمی‌دونم چی می‌شه به خودم می‌گم بشین سر جات، هکتور... . بشین سر جات. تو برای آزادی یه بی‌گناه جنگیدی و اون رو هم به آزادی‌ش رسوندی. باید افتخار کنی به خودت هکتور، نه اینکه خودت رو بکشی. سانچو خیلی سخته هفت سال فقط با یه نفر حرف بزنی. هفت سال فقط با یه نفر رابطه داشته باشی.

  • نوبت چاپ :
    1
  • سال چاپ :
    5 - 1404
  • قطع :
    رقعی
  • نوع جلد :
    شومیز
  • تعداد کل صفحات :
    198
  • نوع كاغذ :
    بالک
  • وزن :
    219
امتیاز و دیدگاه کاربران

0 از 5