پیرمرد شصت سال رازی را در سینه مخفی نگه داشته بود و از ترس متهم شدن آن را فاش نکرده بود، اما جیکوب باید تاوان جنایتی را که مرتکب شده بود میداد. باید به مصیبت طولانیاش پایان میداد اما جرئت این کار را نداشت، به خودش بیاعتماد بود. از اتهام قتل فرار کرده و از وضعیت هوای طوفانی به نفع خود بهره برده بود.
0 از 5