امروز هفتم بود. و ما در هوای سرد زمستانی سه تاج گل میخک روی مزار نوشین گذاشتیم و زیر نم ریزههای تند برف، غریبانه دورش حلقه زدیم، و بعد ساکت و خاموش برگشتیم. و حالا... آقای مجلسی! تو ماندهای و بیمارستان و یک اتاق عمل. دکتر گفت بدخیم نیست؛ فقط احتمال دارد قسمتی از حنجره و تارهای صوتیاَت را قطع کنند. حالا که توی این مه غلیظِ شبانه و باران، در دامنة سفالهای این خانة کهنه، قوز کردهای. قطره قطره خونچکان روی سنگفرش خیس. آقای مجلسی، دیگر چه احتیاجی به حنجرهاَت داری؟ نترس! توی این کوچة آشنای مهگرفته، زیر این پنجرة بسته بایست و نگاه کن: آنجا، در بخش جراحی دارند تارهای صوتیاَت را برمیدارند.
0 از 5